احمد: ماما اجازه می دی برم با اکبر بازی کنم؟

مادر:نه پسرم اکبر بچه ی خوبی نیست.ادم باید همیشه با دوست بهتر از خودش بازی کند.

احمد:پس اجازه بدید احمد یاد با من بازی کند!!!!!!!!!!!!!!!!

یه روز یه قول می ره  سلمانی

سلمان وقت نداشت

به خاطره همین می گه:الان وقت ندارم

قول هم می گه :عیبی نداره سرم رو می زارم بعدا می یام برش می دارم

معلم:سرداردر کدام جنگ کشته شد؟؟    دانش اموز:در اخرین جنگی که کرد!!!!!!!!!!!

معلم تاریخ از رضا می پرسد:امیر کبیر چه کسی بود؟    رضا:اقا اجازه پشت سر مرده نباید غیبت کرد!!!!!!!

معلم:فعل زدم را صرف کن.  شاگرد:زدم زدی دماغم خون اومد.

معلم:قبل از شاه عباس اول چه کسی شاه بود؟    ارش:شاه عباس صفر.

معلم نقاشی :می توانی گاری بکشی؟  شاگرد:ای کار من نیست کار یک اسبه.

معلم:اگر کسی بنزین بخورد چه می شود؟     یاسین:ان قدر سرعتش زیاد می شود که به ان دنیا می رود.

معلمی از یک دانش امز پرسید:پنج را با چه جمع کنبم تا پنجاه شود؟  دانش اموز گفت با اه!!!!

یک مرد بچه هایش را از جلوی کبابی رد کرد.   بچه به باباش گفتن :بابا بوی خوبی میاد!!  باباش میگه:اگر بچه ی خوب باشید فردا از این جا ردت می کنم!!!

معلم:بگو ببینم گورخر از کدام خانواده است؟؟       محمد:اقا ما تازهبه این محل امدیم و کسی را نمی شناسیم!!!

کی میات باهام 2011 کفشم رو اونجا یادم رفت!

معلم:اسم بابات چیه؟   حسن:گاو   معلم: گفتم اسم بابات چیه؟  حسن: گفتم دیگه گاو !  معلم:چرا؟  حسن :چون منو گوساله صدا می کنه حتما اون گاو